رفاقت مثل سنگهای ساحل میمونه اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت،بعد یکی یکی پرتشون میکنی تو دریا! اما بعضی وقتها سنگهایی پیدا میکنی که هیچ وقت دلت نمیاد پرتشون کنی تو دریا.
تویه روزسردبرفی ،بادلم مثل پرنده ،لب حوض کنارنرده،هرچی گشتم جای گرمی بهترازقلبت ندیدم میشه دوستم داشته باشی؟؟؟آخه بیرون خیلی سرده!!
منو ابر ، تو رو دریا کشیدند / من رو پایین تو را بالا کشیدند / برای خواهش چشمان من بود / که اینگونه تو رو زیبا کشیدند
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت ، شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد .
در سرزمین خاطره ها اونایی که خوبند همیشه سبزند و اونایی که محبتها و دوستیها رو بر قلبشان برافراشتند همیشه به یاد می مانند
از درد و دلت فقط درد سهم من شد و دلت سهم دیگری .
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند ، سلام پادشاه !
حواسم رو هر کجا که پرت می کنم ، باز کنار تو می افته .
ما بدهکاریم به یکدیگر و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماند و آنها را بلعیدیم تا نشان دهیم که منطقی هستیم
بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار گریه کنه ، اما خنده رو بر لبانش دوخته بودند
تو رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی!
صبر کن ، برگرد ، چمدان هایمان اشتباه شده ، دلم رو به جای خاطراتت بردی