همیشه کم میارمت .....
همین که مینویسم و به واژه میکشم تو رو.....
دوباره بار غم میشینه روی شونههای من.....
همین که میشکفی مثِ یه گل میون دفترم.....
دوباره گرمی لبات دوباره گونههای من.....
همین که میری از دلم، قرار آخرم میشی.....
دوباره... زخم میخورم، دوباره باورم میشی.....
گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن.....
به واژهای نمیرسی اینجوری پرس و جو نکن.....
فاصلهها مال منن تو فاصله نگیر ازم.....
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم ...
دوباره بار غم میشینه روی شونههای من.....
همین که میشکفی مثِ یه گل میون دفترم.....
دوباره گرمی لبات دوباره گونههای من.....
همین که میری از دلم، قرار آخرم میشی.....
دوباره... زخم میخورم، دوباره باورم میشی.....
گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن.....
به واژهای نمیرسی اینجوری پرس و جو نکن.....
فاصلهها مال منن تو فاصله نگیر ازم.....
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم ...
خسته م از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هام زور که نیست دیگه نمیتونم بی دلیل بخندم وبا لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راهه
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخند هایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟اما افسوس که هیچ کس نبود...همیشه من بودمو تنهایی پر از خاطره..آری با تو هستم...!با تویی که از کنارم گذشتی...و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایم بارانی است؟...
هميشه ابرها ميبارند اما انسانها ستاره ها را دوست دارند ... چه موجودات عجيبي ! اين همه گريه را به چشمكي ميفروشند
اسمتو رو سیگار نوشتم برای اولین بار کشیدم تا بسوزی و فراموشت کنم اما نمی دونستم با هر پوک ذره ذره میری تو نفسم و می شی همه چیزم...
برای تو مینویسم... برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ... برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است... برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی... برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی... برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... ... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه برای من است برای تويی كه قلبت پـا ك است ... برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است... برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است... برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشددلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی چرا رفتی از کنارم؟تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت با چند خاطره ماندم برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شوددلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ صدای خنده هایت تنگ شده با آمدنت من را دوباره زنده کن واحساس را دوباره در وجودم شعله ور کن تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
از تو دلگیرم که نیستی کنارم ..
من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
از تو دلگیرم که نیستی کنارم ..
من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
وقتی خیلی دیره که تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود بیشتر از همه دوستت داشت ولی تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود .
دلم برات تنگ شده….. اما من… من میتونم این دوری رو تحمل کنم… به فاصلهها فکر نمیکنم …… میدونی چرا؟؟ آخه … جای نگاهت رو نگاهم مونده …. هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم…. رد احساست روی دلم جا مونده